مفعول فیهمفعولفیه، اصطلاح نحوی است که برای زمان یا مکان فعل در جمله ذکر میشود که معادل قید زمان و قید مکان در فارسی است. فهرست مندرجات۲ - معنای اصطلاحی مفعولفیه ۳ - وجه نامگذاری مفعولفیه ۴ - جایگاه مفعولفیه ۵ - اقسام مفعولفیه ۵.۱ - به اعتبار زمان یا مکان ۵.۱.۱ - ظرف مکانی مختص ۵.۱.۲ - ظرف مکانی مبهم ۵.۱.۳ - ظرف زمانی مبهم ۵.۱.۴ - ظرف زمانی مختص ۵.۲ - به اعتبار إعراب و بناء ۵.۲.۱ - ظرف معرب ۵.۲.۲ - ظرف مبنی ۵.۲.۳ - اقسام ظرف مبنی ۵.۳ - به اعتبار ملازم بودن با ظرفیت و عدم آن ۵.۳.۱ - ظرف متصرف ۵.۳.۲ - ظرف غیر متصرف ۵.۴ - به اعتبار ایجاد مکان یا زمان جدید ۵.۴.۱ - ظرف مؤسس ۵.۴.۲ - ظرف مؤکد ۶ - ظرف به اعتبار اشتقاق آن از مصدر ۶.۱ - ظرف مشتق ۶.۱.۱ - اقسام ظرف مشتق به اعتبار اشتراک با عامل ۶.۲ - ظرف جامد ۷ - اعراب مفعولفیه ۸ - عامل مفعولفیه ۸.۱ - فعل ۸.۲ - شبه فعل ۹ - مفعولفیه در قرآن ۱۰ - مفعولفیه در حدیث ۱۱ - اصول مفعولفیه ۱۱.۱ - تاخر مفعول فیه از عامل ۱۱.۱.۱ - حکم تقدّم مفعول فیه بر عامل خود ۱۱.۱.۲ - وجوب تقدم مفعول فیه ۱۱.۱.۳ - امتناع تقدم مفعول فیه ۱۱.۱.۴ - جواز تقدم مفعول فیه ۱۱.۲ - ذکر عامل مفعول فیه در کلام ۱۱.۲.۱ - حکم حذف عامل مفعول فیه ۱۱.۲.۲ - وجوب حذف عامل ۱۱.۲.۳ - نکاتی درباره وجوب حذف عامل ۱۱.۲.۴ - جواز حذف عامل ۱۱.۳ - ذکر مفعول فیه در کلام ۱۱.۳.۱ - الفاظ نیابت کننده از مفعول فیه ۱۲ - پانویس ۱۳ - منبع ۱ - معنای لغوی مفعولفیهعنوان مورد بحث از اسم (مفعول) و قید آن (فیه) تشکیل شده و در مقابل "مفعول مطلق" است که چنین قیدی را ندارد. لفظ "مفعول" به تنهایی، اسم مفعول از مادّهی "فعل" و در لغت به معنای معمول و انجام یافته است [۱]
لسان العرب، ابن منظور، جمال الدین محمد بن مکرم؛ قم، نشرأدب الحوزة، ۱۴۰۵ ه.ق، ج۱۱، ص۵۲۸، مادهی فعل.
اما در صورت اِسناد آن به قید "فیه"، معنای "انجام یافته در آن" خواهد داشت. [۳]
النحو الوافی، حسن، عباس؛ بیروت، مکتبة المحمدی،۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۸۸.
در این معنا، "فی" برای ظرفیت بوده [۴]
مغنی اللبیب عن کتب الأعاریب، ابن هشام، عبدالله بن یوسف؛ تهران، مؤسسه الصادق للطباعة و النشر، ۱۳۸۶ ه.ش، چاپ اول، ج۲، ص۴۶۶.
[۵]
مغنی اللبیب عن کتب الأعاریب، ابن هشام، عبدالله بن یوسف؛ تهران، مؤسسه الصادق للطباعة و النشر، ۱۳۸۶ هـ.ش، چاپ اول، ج۱، ص۱۸۷.
و قید "فیه" در مقابل قیود دیگری همچون قید "به" در "مفعول به" و یا "له" در "مفعول له" است.۲ - معنای اصطلاحی مفعولفیه"مفعولفیه" در اصطلاح نحو، اسمی را گویند که با تقدیر معنای "فی" (ظرفیت) قبل از آن، بر زمان یا مکان وقوع حدث("حدث"، معنایی است مجرد و عقلی محض که تنها وجود عقلی دارد و به عبارت دیگر "حدث"، صورت عقلی محضی است که قوام آن به غیر بوده و دلالتی بر صاحب آن، اِفراد، تثنیه، جمع، تذکیر و تانیث ندارد.) [۷]
النحو الوافی، حسن، عباس؛ بیروت، مکتبة المحمدی،۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۶۱، پ۲.
دلالت دارد؛ [۸]
بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلامعلی؛ قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۶ هـ ش، چاپ دوم، ص۱۷۶.
به عنوان مثال "لیلاً" در عبارت "جاءت السیارة لیلاً"، مفعولفیه و اسمی است که با تقدیر معنای "فی" قبل از آن، بر وقوع حدث (آمدن) در شب دلالت دارد.۳ - وجه نامگذاری مفعولفیههمانطور که در معنای لغوی بیان شد حرف جر "فی" در "مفعولفیه" برای ظرفیّت است که با لحاظ این معنا، معنای لغوی در "مفعولفیه" با معنای اصطلاحی آن موافق خواهد بود؛ زیرا "مفعولفیه" اسم زمان یا مکانی است که انجام یافتهای (حدث) در آن زمان یا مکان واقع شده است. ۴ - جایگاه مفعولفیهدر علم نحو، "مفعولفیه" در باب اسم، بخش منصوبات بررسی میشود اما در میان عالمان نحو در ترتیب ذکر مفاعیل سه رویکرد مشاهده میشود؛ بعضی همچون ابن مالک در "ألفیه" مبحث "مفعولفیه" را بعد از "مفعولله" آورده و بعضی همچون ابن حاجب در "الکافیه" بعد از مباحث "مفعولبه" به بررسی آن پرداختهاند. در مقابل بعضی همچون شیخ بهایی در "کتاب الصمدیّه" بحث از "مفعولفیه" را بعد از مبحث "مفعولمعه" ذکر کردهاند. ذکر این نکته قابل توجه است که از "مفعولفیه" به "ظرف" نیز تعبیر شده است. [۹]
شرح ابن عقیل علی الفیه ابن مالک، ابن عقیل، بهاء الدین عبدالله بن عقیل، انتشارات لقاء، چاپ اول، ۱۳۷۵ه.ش، ج۲، ص۱۹۱.
۵ - اقسام مفعولفیه"مفعولفیه" (ظرف) به پنج اعتبار، اقسام متعددی دارد: ۵.۱ - به اعتبار زمان یا مکانمفعولفیه به اعتبار نوع زمان یا مکان آن بر چهار گونه است: [۱۰]
حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، الصبان، محمد بن علی؛ بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹ه ق، ج۲، ص۱۹۵ و ۱۹۶.
[۱۱]
حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، الصبان، محمد بن علی؛ بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۶۵۴.
۵.۱.۱ - ظرف مکانی مختصظرف در این نوع، ضمن داشتن هیات و شکل قابل حسّ، از حدود و جوانب معین و مشخصی برخوردار است. به عنوان مثال "المَسجِدِ" در عبارت «صلَّیتُ فی المَسجِدِ» ظرف مکانی مختص بوده که دارای شکل قابل حسّ و حدود و جوانب مشخصی میباشد. ۵.۱.۲ - ظرف مکانی مبهمظرف در این نوع بر خلاف ظرف مکانی مختصّ، از هیات و شکل قابل حسّ و حدود و جوانب مشخصی برخوردار نیست؛ به عنوان مثال "فَرسَخَاً" در عبارت «سِرتُ فَرسَخَاً» ظرف مکانی مبهم بوده که دارای شکل قابل حسّ و حدود و جوانب مشخصی نیست. ۵.۱.۳ - ظرف زمانی مبهمظرف در این نوع بر مقدار زمان مشخصی دلالت ندارد. به عنوان مثال "حیناً" در عبارت «عَلِمتُ حیناً» ظرف زمانی مبهم بوده که بر مقدار زمان مشخصی دلالت ندارد. ۵.۱.۴ - ظرف زمانی مختصظرف در این نوع بر مقدار زمان مشخصی دلالت داشته که به اعتبار معلوم و یا نامعلوم بودن آن زمان، بر دو گونه است: [۱۲]
حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، الصبان، محمد بن علی؛ بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹ه ق، ج۲، ص۱۹۷.
[۱۳]
حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، الصبان، محمد بن علی؛ بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۶۵۴.
الف) معرفه؛ ( تعریف در اسم معرفه ممکن است به جهت عَلَم بودن یا الحاق "ال" و یا اضافه، حاصل شود.) [۱۴]
حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، الصبان، محمد بن علی؛ بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹ه ق، ج۲، ص۱۹۷.
[۱۵]
حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، الصبان، محمد بن علی؛ بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۶۵۴.
مانند: «صُمتُ رَمَضانَ»؛ در این مثال "رَمَضانَ" ظرف زمانی مختصّی است که و بر مقدار زمان مشخص و معلوم دلالت دارد.ب) نکره؛ مانند: «سِرتُ یوماً »؛ در این مثال "یوماً" ظرف زمانی مختصّی است که بر مقدار زمان مشخص و نامعلوم دلالت دارد. ۵.۲ - به اعتبار إعراب و بناء"مفعول فیه" (ظرف) به اعتبار إعراب و بناء بر دو گونه است: ۵.۲.۱ - ظرف معربظرف معرب (اسم معرب اسمی است که اعراب آن با مختلف شدن عوامل تغییر میکند) [۱۶]
الفوائد الضیائیة، الجامی، عبدالرحمن بن أحمد؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول، ج۱، ص۵۹.
ظرف در این نوع، اسمی معرب است؛ مانند لفظ "یومَ" در عبارت «حَضَرتُ یَومَ الجُمعة»؛ که حرکت فتحه در حرف آخر آن، علامت اعرا ب است.۵.۲.۲ - ظرف مبنیظرف مبنی(اسم مبنی اسمی است که حرکت حرف آخر آن با مختلف شدن عوامل تغییر نمی کند.) [۱۷]
الفوائد الضیائیة، الجامی، عبدالرحمن بن أحمد؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۲۰.
ظرف در این نوع، اسمی مبنی است از این رو در محل نصب بوده و حرکت حرف آخر آن علامت بناء است.۵.۲.۳ - اقسام ظرف مبنیظرف مبنی بر دو گونه است: [۱۸]
بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلامعلی؛ قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۶ هـ ش، چاپ دوم، ص۱۷۸.
الف. ظرفی که در اصل وضع آن، مبنی بوده است. مانند: «مَا فَعَلتُهُ قَطُّ»؛ در این مثال "قَطُّ"، ظرفی مبنی است که در اصل وضع، مبنی بوده است. ب. ظرفی که به جهت کاربرد خاصّ آن مبنی شده است؛ همچون دو لفظ "قبل و "بعد" که در اصل وضع، معرب بوده ولی در کاربرد خاصّ (حذف و در نیّت گرفتن مضافالیه آن دو) مبنی بر ضمّ خواهند شد. به عنوان مثال "قبلُ" در آیه شریفه «الآن وَ قَد عَصَیتَ قَبلُ وَ کُنتَ مِنَ المُفسِدِینَ» «الآن؟! در حالی که قبلا عصیان کردی، و از مفسدان بودی!»، ظرفی است که در اصل وضع معرب بوده ولی با حذف و در نیت بودن مضافالیه آن (ذلک مدّة عمرک) [۲۰]
تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، قمی مشهدی، محمد بن محمد رضا؛ تهران، وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۸ه ش، چاپ أول، ج۲، ص۳۹۲.
مبنی بر ضمّ به کار رفته است. [۲۱]
الجدول فی إعراب القرآن، صافی، محمود بن عبدالرحیم؛ بیروت، دارالرشید مؤسسة الإیمان، ۱۴۱۸ه.ق، چاپ چهارم، ج۲۰، ص۱۹۹.
[۲۲]
الجدول فی إعراب القرآن، صافی، محمود بن عبدالرحیم؛ بیروت، دارالرشید مؤسسة الإیمان، ۱۴۱۸ه.ق، چاپ چهارم، ج۱۱، ص۱۹۰.
۵.۳ - به اعتبار ملازم بودن با ظرفیت و عدم آن"مفعولفیه" به اعتبار ملازم بودن با ظرفیت و عدم آن بر دو گونه است: ۵.۳.۱ - ظرف متصرفدر این نوع، اسم، ملازم با ظرفیت نبوده از این رو در غیر ظرف نیز به کار میرود؛ [۲۵]
النحو الوافی، حسن، عباس؛ بیروت، مکتبة المحمدی،۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۲۰۴.
به عنوان مثال "یَوم" در آیه شریفه « قَالَ اللهُ هَذَا یَومُ یَنفَعُ الصَّادِقِینَ صِدقُهُم» «خداوند میفرماید: امروز روزی است که راستی راستگویان به آنها سود میبخشد»، اسم زمانی است که خبر و مرفوع واقع شده از این رو ملازم ظرفیت نبوده و در صورتی که ظرف واقع شود، ظرف متصرف است.۵.۳.۲ - ظرف غیر متصرفظرف غیر متصرف بر دو گونه است: الف) ظرفی که تنها ملازم با ظرفیت بوده؛ از این رو در غیر آن به کار نمیرود؛ [۲۷]
بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلامعلی؛ قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۶ هـ ش، چاپ دوم، ص۱۷۸؛ از این نوع به ظرف غیر متصرف تام تعبیر شده است.
[۲۸]
البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، سیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر؛ دار الحکمة، ۱۳۷۶ ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۱۰.
[۲۹]
البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، سیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر؛ دار الحکمة، ۱۳۷۶ هـ.ش، چاپ چهارم، ص۱۸۸.
مانند لفظ "قطّ".ب) ظرفی که با ظرفیت و یا شبیه آن ملازم است. از این نوع به ظرف غیر متصرف ناقص تعبیر شده است. [۳۰]
بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلامعلی؛ قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۶ هـ ش، چاپ دوم، ص ۱۷۸.
منظور از شبیه ظرف، صورتی است که ظرف از اعراب نصب و ظرفیت خارج شده و توسط حرف جر "من" مجرور میشود. [۳۱]
شرح ابن عقیل علی الفیه ابن مالک، ابن عقیل، بهاء الدین عبدالله بن عقیل، انتشارات لقاء، چاپ اول، ۱۳۷۵ه.ش، ج۲، ص۱۹۹.
به عنوان مثال "عند" در عبارت «مَکَثتُ عِندَکَ ساعَةً ثُمَّ خَرَجتُ مِن عِندِکَ إلی بَیتِی» به هر دو صورت ظرفیت (عندَکَ) و شبیه آن (من عندِکَ) بهکار رفته است.۵.۴ - به اعتبار ایجاد مکان یا زمان جدید"مفعولفیه" به اعتبار افاده و ایجاد مکان یا زمان جدید و عدم آن بر دو گونه است: [۳۳]
النحو الوافی، حسن، عباس؛ بیروت، مکتبة المحمدی،۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۲۰۳.
۵.۴.۱ - ظرف مؤسسدر این نوع، ظرف بر زمان یا مکان جدیدی که از عامل فهمیده نمیشود، دلالت دارد. به عنوان مثال "یوم" در آیه شریفه «وَ أَنذِرهُم یَومَ الآزِفَةِ» «و آنها را از روز نزدیک بترسان»، ظرف موسس بوده و بر زمان جدیدی (روز) دلالت دارد که از عامل (أَنذِر) فهمیده نمیشود. ۵.۴.۲ - ظرف مؤکددر این نوع، ظرف بر زمان جدیدی دلالت نداشته بلکه زمانی را که از عامل فهمیده میشود، تاکید میکند. به عنوان مثال با لحاظ اینکه اسراء فقط در شب واقع میشود، "لیلًا" در آیه شریفه «سُبحَانَ الّذِی أَسرَی بِعَبدِهِ لَیلًا...» «پاک و منزّه است خدایی که بندهاش را در یک شب، از مسجدالحرام به مسجد الأقصی برد»، ظرف موکد بوده و ضمن عدم دلالت بر زمان جدید، زمان (شب) فهمیده شده از عامل (أَسرَی) را تاکید میکند. ۶ - ظرف به اعتبار اشتقاق آن از مصدرظرف به اعتبار اشتقاق آن از مصدر و عدم آن بر دو گونه است: [۳۹]
النحو الوافی، حسن، عباس؛ بیروت، مکتبة المحمدی،۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۲۰۱.
۶.۱ - ظرف مشتقظرف در این نوع، اسمی است که از مصدر مشتق شده است. به عنوان مثال "مَقْعَد" در عبارت «قَعَدتُ مَقْعَدَ الضَیفِ» ظرف مشتق بر وزن "مَفْعَل" است. ۶.۱.۱ - اقسام ظرف مشتق به اعتبار اشتراک با عاملظرف مشتق به اعتبار اشتراک با عامل خود در حروف اصلی و عدم آن بر دو گونه است: [۴۲]
النحو الوافی، حسن، عباس؛ بیروت، مکتبة المحمدی،۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۲۰۱.
الف) مشترک با عامل در حروف اصلی؛ مانند: «جَلَستُ مَجلِسَ زَیدٍ»؛ در این مثال "مَجلِسَ" ظرف مشتقی است که در حروف اصلی با عامل خود (جَلَستُ) مشترک است. ب) غیر مشترک با عامل در حروف اصلی؛ مانند: «جَلَستُ فی مَرمَی زیدٍ»؛ در این مثال "مرمی" ظرف مشتقی است که در حروف اصلی با عامل خود (جلستُ) مشترک نبوده و از این رو به حرف جر (فی) مجرور شده است. ۶.۲ - ظرف جامدظرف در این نوع، اسمی است که از مصدر مشتق نشده است. به عنوان مثال "یَومَاً" در عبارت «سِرتُ یَومَاً طَوِیلاً»، ظرف جامدی است که از مصدر مشتق نشده است. ۷ - اعراب مفعولفیهکلیه ظرفها بنا بر ظرفیت منصوب هستند اما در سه صورت به حرف جرّ "فی" و یا آنچه در معنای آن است همچون "مِنْ" و "باء". [۴۳]
بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلامعلی؛ قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۶ هـ ش، چاپ دوم، ص۱۷۶ و ۱۷۷.
مجرور میشوند:۱. در صورتی که ظرف، زمانی و عامل آن از اموری باشد که به تدریج واقع میشود. [۴۵]
مبادی العربیة قسم النحو، الشرتونی، رشید؛ قم، دار العلم، ۱۴۲۰هـ. ق، چاپ یازدهم، ج۴، ص۲۲۵.
به عنوان مثال "بنیت" در عبارت «بنیتُ البیتَ فی سنتینِ»؛ عامل ظرف زمانی (سنتین) و از اموری است که به تدریج واقع میشود؛ از این رو حرف "فی" ظاهر و "سنتین" مجرور شده است.۲. در صورتی که ظرف، مشتق و در حروف اصلی با عامل خود مشترک نباشد؛ [۴۶]
شرح ابن عقیل علی الفیه ابن مالک، ابن عقیل، بهاء الدین عبدالله بن عقیل، انتشارات لقاء، چاپ اول، ۱۳۷۵ه.ش، ج۲، ص۱۹۵ و ۱۹۶.
مانند: «جَلَستُ فِی مَرمَی زَیدٍ»؛ در این مثال "مرمی" ظرف مشتقی است که در حروف اصلی با عامل خود "جَلَستُ" مشترک نبوده و از این رو به حرف جرّ (فی) مجرور شده است.۳. در صورتی که ظرف، مکانی مختص باشد؛ [۴۷]
حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، الصبان، محمد بن علی؛ بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹ه ق، ج۲، ص۱۹۶.
[۴۸]
حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، الصبان، محمد بن علی؛ بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۶۵۴.
مانند: «صلَّیتُ فی المَسجِدِ»؛ در این مثال "المَسجِدِ"، ظرف مکانی مختص و مجرور به حرف جرّ (فی) است.۸ - عامل مفعولفیهفعل یا شبه فعلی که در ظرف واقع میشود عامل و متعلق آن بوده از این رو عامل "مفعولفیه" بر دو گونه است: [۴۹]
البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، سیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر؛ دار الحکمة، ۱۳۷۶ ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۰۸.
[۵۰]
سیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر؛ البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، دار الحکمة،۱۳۷۶ هـ.ش، چاپ چهارم، ص۱۸۶.
۸.۱ - فعلفعل؛ مانند: «جَلَستُ تحتَ الشَّجَرَةِ»؛ در این مثال "تحتَ" ظرف مکانی و "جَلَستُ" فعل و عامل نصب آن است. ۸.۲ - شبه فعلشبه فعل؛ همچون وصف و مصدر؛ مانند: «أَعجَبَنی ضَربُکَ زَیداً یَومَ الجُمُعَةِ»؛ در این مثال "ضَرب" مصدر و عامل ظرف (یَومَ) واقع شده است، [۵۱]
حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، الصبان، محمد بن علی؛ بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹ه ق، ج۲، ص۱۹۸.
[۵۲]
حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، الصبان، محمد بن علی؛ بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۶۵۴.
مانند: «أَبِی ذاهبٌ یَومَ السَّبتِ»؛ در این مثال " یَومَ" ظرف زمانی و "ذاهبٌ" شبه فعل و عامل نصب آن است.۹ - مفعولفیه در قرآنآیه «وَ إن مِن قَریَةٍ إلّا نَحنُ مُهلِکُوهَا قَبلَ یَومِ القِیامةِ أَو مُعُذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً کَانَ ذَلِکَ فِی الکِتَابِ مَسطُوراً»؛ (هیچ شهر و آبادی نیست مگر اینکه آن را پیش از روز قیامت هلاک میکنیم؛ یا به عذاب شدیدی گرفتارشان خواهیم ساخت؛ این در کتاب الهی ثبت شده است)؛ در این آیه شریفه "قَبلَ" ظرف زمانی و عامل آن "مُهلِکُو" است. [۵۴]
الجدول فی إعراب القرآن، صافی، محمود بن عبدالرحیم؛ بیروت، دارالرشید مؤسسة الإیمان، ۱۴۱۸ه.ق، چاپ چهارم، ج۱۵، ص۷۲.
۱۰ - مفعولفیه در حدیثحدیث «تَکلَّمُوا تُعرَفُوا فَإنَّ المَرءَ مَخبُوءٌ تَحتَ لِسانِهِ»؛ (سخن بگویید تا شناخته شوید؛ زیرا که انسان در زیر زبان خود پنهان است)؛ در این حدیث شریف "تَحتَ" ظرف مکانی مبهم و عامل آن "مَخبُوءٌ" است. ۱۱ - اصول مفعولفیه۱۱.۱ - تاخر مفعول فیه از عاملدر "مفعول فیه" اصل بر این است که بعد از عامل خود ذکر شود ولی در مواردی به جهت وجود شرایط و قرائنی در کلام، با این اصل مخالفت شده و "مفعول فیه" بر عامل خود مقدّم میشود. ۱۱.۱.۱ - حکم تقدّم مفعول فیه بر عامل خودحکم تقدّم "مفعول فیه" بر عامل خود بر سه گونه است: [۵۶]
بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلامعلی، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول، ص۱۷۷.
۱۱.۱.۲ - وجوب تقدم مفعول فیهدر صورتی که ظرف دارای صدارت باشد تقدم آن بر عامل، واجب است؛ مانند: «فَأَینَ تَذهَبونَ»؛ «پس به کجا میروید؟»، در این آیه شریفه "أَینَ" اسم استفهام و دارای صدارت است؛ از این رو تقدّم آن بر عامل (تَذهَبُونَ) واجب است. ۱۱.۱.۳ - امتناع تقدم مفعول فیهدر صورتی که ظرف در کلام "محصورفیه" واقع شود تقدّم آن بر عامل جایز نیست؛ زیرا در صورت تقدم، معنای حصر از کلام فهمیده نمیشود؛ مانند: «وَ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إلَّا أَیَّاماً مَعدُودَةً»؛ «و گفتند: هرگز آتش دوزخ، جز چند روزی به ما نخواهد رسید»، در این آیه شریفه "أَیّاماً" مفعول فیه واقع شده که به جهت رساندن معنای حصر، متاخر از عامل خود (تَمَسَّنَا) آمده است. ۱۱.۱.۴ - جواز تقدم مفعول فیهتقدم "مفعول فیه" بر عامل خود در غیر موارد وجوب و امتناع تقدم، جایز است؛ مانند: «الیَومَ أَکمَلتُ لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتِی»؛ «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم»، در این آیه شریفه "الیَومَ" مفعول فیه بوده که بر عامل خود (أَکمَلتُ) مقدّم شده است. ۱۱.۲ - ذکر عامل مفعول فیه در کلاماصل در کاربرد عامل "مفعول فیه" این است که در کلام ذکر شود اما گاهی با این اصل مخالفت شده و عامل حذف میشود. ۱۱.۲.۱ - حکم حذف عامل مفعول فیهحکم حذف عامل "مفعول فیه" بر دو گونه است: ۱۱.۲.۲ - وجوب حذف عاملدر صورتی که ظرف یکی از امور ذیل واقع شود حذف عامل آن ضروری است: [۶۱]
النحو الوافی، حسن، عباس؛ بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۹۶ و ۱۹۷.
۱. خبر؛ مانند: «زیدٌ عِندَکَ»؛ در این مثال ظرف (عِندَکَ)، خبر واقع شده و عامل آن (موجودٌ) محذوف است. ۲. حال؛ مانند: «مررتُ بِزیدٍ عِندَکَ»؛ در این مثال ظرف (عِندَکَ)، حال واقع شده و عامل آن (موجوداً) محذوف است. ۳. صفت؛ مانند: «مررتُ بِرجُلٍ عِندَکَ»؛ در این مثال ظرف (عِندَکَ)، صفت واقع شده و عامل آن (موجودٍ) محذوف است. ۴. صله؛ مانند: «جاء الذی عِندَکَ»؛ در این مثال "عِندَکَ" ظرفی است که صله واقع شده و عامل آن (یکون) محذوف است. ۵. مشتغل عنه "مشتغلعنه" یا "مشغول عنه" یکی از سه رکن اشتغال و اسم متقدمی است که عامل از عمل در آن رویگردان شده و در غیر آن (مشغولبه) عمل کرده است. ؛ مانند: «یَومَ الأحد سافرتُ فیه»؛ در این مثال ظرف (یَومَ)، مشتغل عنه واقع شده و عامل آن (سافرتُ) محذوف است. ۱۱.۲.۳ - نکاتی درباره وجوب حذف عامل۱. در این موارد عامل ظرف از افعال عموم (افعال عموم بر وجود تنها دلالت دارند همچون "استقرّ"، "کان" و "وجد"،) [۶۲]
بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلامعلی؛ قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۶ هـ ش، چاپ دوم، ص۶۴، پ۵.
یا شبیه آن شبه فعل از افعال عموم همچون "حاصل"، "ثابت" و "موجود".. است. [۶۳]
بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلامعلی؛ قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۶ هـ ش، چاپ دوم، ص۱۷۷.
۲. ظرف را در موارد وجوب حذف عامل آن، ظرف مستقر (با وجوب حذف عامل در این موارد ضمیر در آنها به ظرف انتقال یافته و در آن استقرار مییابد؛ از این رو در این حالت ظرف را ظرف مستقر مینامند،) [۶۴]
بداءة النحو، صفایی بوشهری، غلامعلی؛ قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول، ص۶۴، پ۵.
مینامند. [۶۶]
النحو الوافی، حسن، عباس؛ بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۹۵.
۳. عامل مقدر در صله را باید فعل در نظر گرفت اگرچه در غیر آن میتوان عامل را فعل یا شبه فعل در تقدیر گرفت. [۶۸]
النحو الوافی، حسن، عباس؛ بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۹۶.
۱۱.۲.۴ - جواز حذف عاملحذف عامل "مفعولفیه" با وجود قرینه در غیر موارد وجوب حذف، جایز است؛ [۶۹]
حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، الصبان، محمد بن علی؛ بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹ه ق، ج۲، ص۱۹۸.
[۷۰]
حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، الصبان، محمد بن علی؛ بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۶۵۲.
مانند عبارت "یومَ القیامة" در جواب کسی که سؤال کرده است: «متی یجازی الناس؟»؛ در این مثال "یومَ"، مفعول فیه بوده که عامل آن (یجازی) با وجود قرینه (وقوع در مقام جواب از سوال) حذف شده است.۱۱.۳ - ذکر مفعول فیه در کلاماصل در کاربرد "مفعول فیه" این است که در کلام ذکر شود اما گاهی با این اصل مخالفت شده و "مفعول فیه" حذف میشود. ۱۱.۳.۱ - الفاظ نیابت کننده از مفعول فیهدر مواردی با حذف "مفعولفیه" از کلام، الفاظی از آن نیابت میکنند که در ادامه به آنها اشاره میشود: [۷۱]
حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، الصبان، محمد بن علی؛ بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۶۶۰.
الف. مصدری ( جانشینی مصدر از ظرف زمان زیاد بوده؛ ولی جانشینی آن از ظرف مکان کمتر است تا آنجا که بعضی این جانشینی را سماعی دانستهاند،) [۷۲]
النحو الوافی، حسن، عباس؛ بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۲۰۸.
که ظرف محذوف به آن اضافه شده است؛ مانند: «جِئتُکَ طُلوعَ الشّمسِ»؛ در این مثال "طُلوعَ" مصدری است که مضافالیه ظرف (وقت) بوده که با حذف مضاف، جانشین آن شده است. تقدیر عبارت "جِئتُکَ وَقتَ طُلوعِ الشّمس" میباشد.ب. لفظی که بر صفتی برای ظرف دلالت دارد؛ مانند: «وَ مَهِّلهُم قَلِیلاً»؛ «و آنها را کمی مهلت ده»، در این آیه شریفه "قَلِیلاً" صفتی برای ظرف (زمناً) بوده که با حذف موصوف، جانشین آن شده است. تقدیر عبارت " وَ مَهِّلهُم زمناً قلیلاً" میباشد. ج. لفظی که بر عدد ظرف دلالت دارد؛ مانند: «سَخَّرَهَا عَلَیهِم سَبعَ لَیَالٍ وَ ثَمَانِیَةَ أَیّامٍ»؛ «این تند باد بنیان کن را هفت شب و هشت روز پی در پی بر آنها مسلّط ساخت»، در این آیه شریفه "سَبعَ" و "ثَمَانِیَةَ" بر عدد ظرف دلالت داشته که تمییز آن دو به ترتیب دو ظرف " لَیَالٍ" و " أَیّامٍ" میباشد. د. لفظی که بر کلیّت و یا جزئیت ظرف دلالت دارد؛ مانند: «تُؤتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذنِ رَبِّها»؛ «هر زمان میوهی خود را به اذن پروردگارش میدهد»، در این آیه شریفه "کُلّ" لفظی است که به اسم زمان (حین) اضافه شده و بر کلیّت ظرف (تقدیر عبارت "تُؤتِی أکُلَهَا فی کلّ وقتٍ وقّته الله" بوده است.) [۷۶]
تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، قمی مشهدی، محمّد؛ تهران، وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۸هـ ش، چاپ أوّل، ج۷، ص۵۶.
دلالت دارد.۱۲ - پانویس
۱۳ - منبعپژوهشکده باقرالعلوم. |